سكانسى از يك فضاى ضدّحال در باره ى عشق سكانسى از يك ماه كه فقط يك سويه اش ماه بود سكانسى ازيك كافه ى سرريز سكانسی از يك قصيده ی بخارايی سكانسى از يك پاراگراف تاريخی سكانس های مكّرر روز با فيلتر شب سكانسی از جهانِ عادت های گُلِ خون سكانسی از يك شهر تابه تا سكانسي از يك گوشه ی محبوب در دستگاهی نامحبوب افق نبود یک گلوله فقط غزلى برای مثل هيچ سنگِ مستِ عاشق پخته می شویم قفل ست درى كه از پيش ، قفل بود تلخ است ، شبى كه روز مى شود در ترانه ى عبوس كُرُنا نشسته بودم و مى ديدم كه مرگ مى آيد يكريز و ريز، قلب تو مى بارد از لاى بوته ها بود كه مى آمد